آیه 52 سوره حج

از دانشنامه‌ی اسلامی

وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّىٰ أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ

[22–52] (مشاهده آیه در سوره)


<<51 آیه 52 سوره حج 53>>
سوره :سوره حج (22)
جزء :17
نزول :مدینه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

و ما پیش از تو هیچ رسول و پیمبری نفرستادیم جز آنکه چون آیاتی (برای هدایت خلق) تلاوت کرد شیطان (جن و انس) در آن آیات الهی القاء دسیسه کرد، آن گاه خدا آنچه شیطان القاء می‌کند محو و نابود می‌سازد سپس آیات خود را محکم و استوار می‌گرداند، و خدا دانا (به حقایق امور) و درستکار (در نظام عالم) است.

و پیش از تو هیچ رسول و پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه هرگاه آرزو می کرد [اهداف پاک و سعادت بخش خود را برای نجات مردم از کفر و شرک پیاده کند] شیطان [برای بازداشتن مردم از پذیرش حق] در برابر آرزویش شبهه و وسوسه می انداخت، ولی خدا آنچه را شیطان [از وسوسه ها و شبهه ها می اندازد] می زداید و محو می کند، سپس آیاتش را محکم و استوار می سازد؛ و خدا دانا و حکیم است.

و پيش از تو [نيز] هيچ رسول و پيامبرى را نفرستاديم جز اينكه هر گاه چيزى تلاوت مى‌نمود، شيطان در تلاوتش القاىِ [شبهه‌] مى‌كرد. پس خدا آنچه را شيطان القا مى‌كرد محو مى‌گردانيد، سپس خدا آيات خود را استوار مى‌ساخت، و خدا داناى حكيم است.

ما پيش از تو هيچ رسول يا نبيى را نفرستاديم مگر آنكه چون به خواندن آيات مشغول شد شيطان در سخن او چيزى افكند. و خدا آنچه را كه شيطان افكنده بود نسخ كرد، سپس آيات خويش را استوارى بخشيد. و خدا دانا و حكيم است.

هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه هرگاه آرزو می‌کرد (و طرحی برای پیشبرد اهداف الهی خود می‌ریخت)، شیطان القائاتی در آن می‌کرد؛ امّا خداوند القائات شیطان را از میان می‌برد، سپس آیات خود را استحکام می‌بخشید؛ و خداوند علیم و حکیم است.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

We did not send any apostle or prophet before you but that when he recited [the scripture] Satan interjected [something] in his recitation. Thereat Allah nullifies whatever Satan has interjected, and then Allah confirms His signs, and Allah is All-knowing, All-wise.

And We did not send before you any apostle or prophet, but when he desired, the Shaitan made a suggestion respecting his desire; but Allah annuls that which the Shaitan casts, then does Allah establish His communications, and Allah is Knowing, Wise,

Never sent We a messenger or a prophet before thee but when He recited (the message) Satan proposed (opposition) in respect of that which he recited thereof. But Allah abolisheth that which Satan proposeth. Then Allah establisheth His revelations. Allah is Knower, Wise;

Never did We send a messenger or a prophet before thee, but, when he framed a desire, Satan threw some (vanity) into his desire: but Allah will cancel anything (vain) that Satan throws in, and Allah will confirm (and establish) His Signs: for Allah is full of Knowledge and Wisdom:

معانی کلمات آیه

  • تمنى: منى (بر وزن عقل): اندازه گيرى. آرزو را امنيّه گويند كه در ذهن انسان اندازه گيرى و مصور مى‏شود. تمنّى از باب تفعل به معنى آرزو كردن است.
  • ينسخ: نسخ: زايل كردن «نسخ الشي‏ء: ازاله» طبرسى فرموده: نسخ در لغت ابطال چيزى و گذاشتن چيزى در جاى آنست و در اصل به معنى عوض گرفتن مى‏باشد. راغب گويد: «النسخ: ازالة شى‏ء بشي‏ء يتعقبه».

نزول

«شیخ طوسى» گوید: از ابن عباس و سعید بن جبیر و ضحاک و محمد بن قیس و محمد بن کعب روایت شده که گویند: سبب نزول آیه آنست که وقتى پیامبر آیات «أَفَرَأَیتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى، وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى » در سوره نجم را تلاوت فرمود.

شیطان در تلاوت رسول خدا صلی الله علیه و آله این کلمات را القاء نمود. (تلک الغرانیق العلى، و انّ شفاعتهن ترتجى) و معنى آیه تسلیتى از براى پیامبر بود از این که خداوند هر نبى و رسولى را که مبعوث فرمود در هنگام تلاوت آیات خدا شیطان در تلاوت او القاء می‌نمود.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «52»

و پيش از تو هيچ رسول و پيامبرى را نفرستاديم، مگر اين كه هرگاه آرزو مى‌كرد (و براى پيشبرد اهداف الهى خود طرحى مى‌ريخت) شيطان در (طرح و) آرزوى او (مسائلى را) القا مى‌كرد، لكن خداوند هر چه را كه شيطان القا مى‌كرد از بين مى‌برد، سپس آيات خود را استحكام مى‌بخشيد و خداوند آگاه و حكيم است.

نکته ها

مردم در برابر وسوسه‌هاى شيطان چند دسته‌اند:

1- افرادى وسوسه‌ى شيطان در روحشان كارساز است. «يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ» «1»

2- بعضى‌ها شيطان با آنان تماس مى‌گيرد، ولى فوراً متوجّه مى‌شوند و او را طرد مى‌كنند.

«1». ناس، 5.

جلد 6 - صفحه 58

«مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا» «1»

3- گروهى، شيطان هميشه با آنهاست. «فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ» «2»

پيامبران الهى جزء هيچ يك از اين سه دسته نيستند، آنان معصومند و شيطان نه قرين آنهاست، نه در روحشان وسوسه مى‌كند و نه با آنان تماس مى‌گيرد، شيطان در طرح وبرنامه و آرزوى آنان القائاتى دارد و ناگفته پيداست كه حساب طرح پيامبران و برنامه‌ها و اهدافشان، از حساب شخصى آنان جداست.

پیام ها

1- پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله آخرين پيامبر است. «قَبْلِكَ» (در تمام قرآن درباره‌ى پيامبر اسلام، كلمه‌ى بعدك وجود ندارد).

2- تضاد ميان حقّ و باطل، يك جريان دائمى است. مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ‌ ...

3- همه‌ى پيامبران در يك سطح نيستند. «رَسُولٍ‌- نَبِيٍّ» (رسول مسئول تبليغ گسترده است، ولى نبىّ در آن حدّ نيست).

4- انبيا براى اهداف خود طرح و برنامه دارند. «تَمَنَّى»

5- شيطان در انبيا اثرى ندارد ولى در اهداف آنان وسوسه مى‌كند. «أُمْنِيَّتِهِ»

6- وسوسه‌هاى شيطان، بهترين برنامه‌ها را نيز تهديد مى‌كند. «أُمْنِيَّتِهِ»

7- در تضادّ ميان حقّ و باطل، خداوند باطل را محو و حقّ را تثبيت مى‌كند.

فَيَنْسَخُ اللَّهُ‌ ... ثُمَّ يُحْكِمُ‌

8- در پيروزى حقّ بر باطل عجله نكنيد. ( «ثُمَّ» رمز دراز مدّت است)

9- حقّ، بدون حمايت خداوند پايدار نيست. «يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ»

10- تضاد حقّ و باطل و پيروزى حقّ بر باطل، نقشه‌ى حكيمانه و عالمانه‌ى الهى است. «يُحْكِمُ اللَّهُ‌- عَلِيمٌ حَكِيمٌ»

«1». اعراف، 201.

«2». زخرف، 36.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌6، ص: 59

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (52)

«1». تفسير برهان، ج 3، ص 98 به نقل از محمّد بن العبّاس. چ دار الكتب العلميّه.

جلد 9 - صفحه 75

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ‌: و نفرستاديم پيش از فرستادن تو، مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍ‌: هيچ رسولى و هيچ نبى‌اى.

حيات القلوب، در حديث صحيح- زراره از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام سؤال كرد از معنى نبى و رسول، فرمود: «نبى» آنست كه در خواب مى‌بيند و صداى ملك را مى‌شنود اما ملك را نمى‌بيند. «رسول» آنست كه صداى ملك را مى‌شنود و ملك را نيز مى‌بيند. «1» حاصل آنكه: ما هيچ رسول و نبى نفرستاديم، إِلَّا إِذا تَمَنَّى‌: (سيد مرتضى رحمه اللّه فرموده «تمنى» در آيه به معنى تلاوت است چنانكه حسان بن ثابت گفته:

«تمنى كتاب اللّه اول ليلة

و آخره لاقى حمام المقادر»

«2» پس معنى آنكه) مگر كه وقتى تلاوت نمود آنچه ادا مى‌نمود به سوى قومش، أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ‌: بيفكند شيطان نزد تلاوت او آنچه خواست به اينكه تحريف و زياد و كم كردند آنچه تلاوت نموده بود مانند يهود و نصارى. اضافه به شيطان نموده به سبب آنكه به غرور و فريب او واقع شود. نزد بعضى «تمنى» به معنى آرزو باشد، پس معنى آنكه ما نفرستاديم هيچ نبى و رسولى مگر چون دل او آرزو نمودى امرى نيكو را، شيطان وسوسه او مى‌داد در آن به باطل و او را بر خلاف حق مى‌خواند.

فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ‌: پس باطل و زائل گرداند خدا آنچه بيفكند شيطان از كلمات كفر يا وسوسه. ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ‌: پس ثابت و محكم نمايد خداى تعالى آيات خود را كه پيغمبر مى‌خواند، يا علامات حق و دلايل آن را ثابت گرداند در قلوب و نشانه‌هاى باطل را دفع كند. وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ‌: و خداى تعالى داناست به احوال بندگان، محكم است، يعنى آنچه بجا آورد بر وجه حكمت و مصلحت باشد، يا حكم كننده است بر بندگان به حق و عدل و داد.

«1». حياة القلوب، علامه مجلسى (چ اسلاميّه- تهران) ج 1 باب 1 فصل 2 ص 8.

«2». تنزيه الانبياء، سيد مرتضى، (چ الرضى- قم)، ص 107.

جلد 9 - صفحه 76

تفسير برهان- از حضرت صادق عليه السّلام مروى است كه حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله را وقتى، بى‌چيزى رسيد. حضرت نزد مردى از انصار آمد و فرمود: نزد تو طعامى هست؟ عرض كرد: بلى! و بزغاله‌اى را ذبح كرده بريان نمود و خدمت حضرت آورد. حضرت تمنا نمود كه حضرت على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السّلام با او باشند، پس آمدند ابو بكر و عمر، بعد حضرت على عليه السّلام آمد. پس خدا نازل فرمود «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ‌ يعنى ابا بكر و عمر، پس زائل فرمود خدا آنچه شيطان بيفكند، يعنى زمانى كه على عليه السّلام آمد بعد از آن دو نفر، پس محكم فرمايد خدا آيات خود را به نصرت على عليه السّلام. «1» تبصره: اين مطلب محقق آمده كه پيغمبر بايد معصوم از خطا و نسيان و سهو و عصيان باشد از اول عمر تا آخر به براهين عقليه، زيرا نبى حامل نواميس الوهيت و خازن اسرار ربوبيت و امين وحى الهى و متحمل احكام اوامر و نواهى و حجت خداست بر بندگان و اوست قيم بلاد؛ و شكى نيست كه اين مرتبت با ارتكاب معاصى جمع نميشود. و چگونه حق تعالى شخصى را كه اعتماد به او نباشد امين فرمايد. بر امور عظيمه؟ بلى، از غافل جاهل صدور آن ممكن، لكن ذات علام الغيوب كه خبير است به ضمائر و سرائر، محال است كه شخصى را كه خود امين نباشد امين ديگران نمايد و امر تبليغ را به او واگذارد.

پس از ثبوت اين مقدمه، آنچه را كه منافات با عصمت دارد و به مقام انبياء نسبت داده شده دروغ و افترا مى‌باشد؛ از جمله آنها شرحى كه در تفسير اين آيه نقل شده كه حضرت خاتم صلّى اللّه عليه و آله سوره «و النجم» را در مسجد الحرام در مجمع قريش تلاوت و در ميان آيات توقف مى‌فرمود تا مردم تلقى نموده ياد بگيرند، پس بطريق مذكور بعد از تلاوت آيه‌ «أَ فَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى‌» توقف نمود، شيطان به جهت آنكه محبت كفار را در قلب پيغمبر متمكن يافت، بر زبان او القا نمود (تلك الغرانيق العلى و ان شفاعتهن لترجى)

«1». تفسير برهان، ج 3، ص 98، چاپ دار الكتب العلميّه.

جلد 9 - صفحه 77

يعنى اين بتان عالى با نضارت و حسن و طراوت، اميد به شفاعت آنها مى‌توان داشت. كفار به شنيدن اين كلمات خوشدل شده در آخر سوره با حضرت سجده نمودند!! يا للعجب از نسبت چنين ناشايستگى به ساحت قدس حضرت محمدى صلى اللّه عليه و آله كه آسمان تاب تحمل آن را ندارد:

اولا- وجود مقدس نبوى كه در باره‌اش خدا فرموده: وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‌ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‌ و نيز نسبت به آن سرور در مقام تحريف آيات خود فرمايد:

«وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ‌ چگونه تفوه به اين كلام نمايد.

ثانيا- بديهى است كه خدا شيطان را تمكين ندهد بر پيغمبر بر وجهى كه بر زبان او كلمات باطله زندقه جارى سازد، زيرا اگر چنين بودى به كلى دائره نواميس الهى متزلزل شدى.

ثالثا- پيغمبرى كه اس اساس نبوتش براى محو شرك و بت پرستى و استقرار توحيد و يكه پرستى است و تمام همت خود را بر اين گماشته، چگونه زبان به مدح گشايد؟ حاشا و كلا، ساحت قدس نبوى از اين گونه شنايع و قبايح منزه و مبرى باشد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (52) لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ (53) وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (54) وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ (55)

ترجمه‌

- و نفرستاديم پيش از تو هيچ پيغمبر و نه خبر آورنده‌ئى را مگر آنكه وقتى آرزو كرد وارد نمود شيطان در آرزويش پس زائل نمايد خدا آنچه را وارد كند شيطان و بعدا محكم فرمايد خدا دلائل خود را و خدا داناى درست كار است‌

تا بگرداند آنچه را وارد ميكند شيطان آزمايش براى آنانكه در دلهاشان بيمارى است و آنانكه سخت باشد دلهاشان و همانا ستمكاران هر آينه باشند در خلافى دور از حقّ‌

و تا بدانند آنانكه داده شدند دانش را كه آن حقّ است از پروردگار تو پس ايمان آورند بآن و نرم شود براى آن دلهاشان و همانا خدا هر آينه راه نماينده است آنانرا كه ايمان آوردند بسوى راه راست‌

و هميشه باشند آنانكه كافر شدند در شكّى از آن تا بيايد ايشانرا قيامت ناگهان يا بيايد آنها را عذاب روزى بى‌مانند.

تفسير

- چون از آيه قبل مستفاد شد كه كفار كوشش مينمايند پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را از ترويج دين و نشر احكام الهى عاجز نمايند بردّ آيات و القاء شبهات، خداوند براى تسليت خاطر آنحضرت و اطمينان قلب شريفش به پيشرفت اسلام و تأييد الهى ميفرمايد كه ما پيش از تو هيچ پيغام‌آور از جانب خدا و خبر دهنده بوحى و الهام و منام را نفرستاديم مگر آنكه چون تمنّا و آرزوى رواج دين و پيشرفت امر خود را نمود شيطان القاء شبهات و ايجاد موانع كرد در حصول مرام و تحقق آرزو و تمنّاى او و بوساوس گوناگون وادار نمود اتباع خود را كه سنگها در راه پيشرفت دين حقّ انداختند ولى بناى خداوند بر اين است كه نسخ و محو و زائل ميگرداند القائات و شبهات و كارشكنيهاى شيطان و اتباع او را پس محكم و ثابت ميكند آيات و دلائل توحيد خود و نبوّت پيغمبران را چون خدا دانا است بمنويّات و آمال انبيا و راه اثبات آن و دفع شبهات و مكر معاندين از جوانب آن و اعمال او متين و از روى حكمت است و اينكه شيطان را مسلّط بر اين امور نموده براى آنستكه‌

جلد 3 صفحه 615

بالقائات او آزمايش فرمايد كسانيرا كه در دلهاشان مرض شكّ و نفاق و تعصّب و عناد است و باين جهت قساوت قلب پيدا كرده‌اند كه سخن حقّ در آنها اثر نميكند و دلائل واضحه را انكار ميكنند و براى ردّ آن كوشش مينمايند و آن ستمكاران بر خودشان و خلق بكلّى دور از حقّ و حقيقتند كه گويا حقّ در جانبى و شقّى و آنها در شقّ و جانب ديگر جاى دارند و تا صاحبان علم و معرفت و دلهاى پاك از عناد و ملعنت بدانند آنچه تو آوردى حقّ است از طرف پروردگارت و ايمان بياورند بآن و دلهاشان خاضع و خاشع شود براى قبول آن و خداوند هدايت كننده است اهل ايمان را براه راست چون وقتى اشخاص معاند و لجوج اشكالات و ايرادات خود را نمودند و بطلان آنها واضح و آشكار گشت هم خبث طينت آنها ظاهر ميگردد و هم اشخاص منصف كاملا بحقّ آشنا و مذعن ميگردند و در مقام اطاعت و انقياد بر ميآيند ولى كسانيكه وساوس شيطانيّه در قلوب آنها مستقرّ و جاى گير شده محال است از شك و شبهه بيرون آيند تا قيامت بر پا شود ناگهان يا عذابى بر آنها نازل شود كه در دنيا مثل و مانند نداشته باشد اين خلاصه مستفاد از ظاهر آيات شريفه است بنظر حقير و بنابراين تمنّى بمعناى حقيقى شايع خود باقى و مناسبت آن با كلام سابق محفوظ است ولى جمعى از مفسرين نظر بروايت اهل سنّت در شأن نزول اين آيات تمنّى را بمعناى تلاوت گرفته و فرموده‌اند پيغمبر اكرم مشغول نماز و تلاوت سوره النّجم بود در مسجد الحرام و قريش حاضر بودند چون رسيد بآيه‌ أَ فَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى‌ شيطان يا يكى از كفّار كه عادت داشت براى اشتباه كارى جملاتى را داخل در كلام آنحضرت نمايد اضافه نمود تلك الغرانيق العلى و انّ شفاعتهنّ لترجى و چون اين دو جمله مشعر بمدح بتها و بر وفق عقيده كفّار بود كه آنها را اشياء خوب جميل بلند مرتبه ميدانستند و بشفاعتشان معتقد و اميدوار بودند خوشحال شدند و با پيغمبر سجده كردند بتصوّر آنكه ايندو جمله كلام پيغمبر است چون غرانيق جمع غرنوق بمعناى حسن و جميل است و خداوند باين آيه محو و ابطال فرمود القاء شيطان را كه مستقلا يا بتوسط آنمشرك نموده بود در كلام آنحضرت و محكم و ثابت فرمود بقيّه سوره را بطوريكه جاى ترديد و شك براى اهل ايمان باقى نماند در كلام خدا و رسول ولى كفّار بحال شك و شبهه باقى‌

جلد 3 صفحه 616

ماندند تا بجزاى خود رسيدند و اين امتحان و ابتلائى بود از خداوند نسبت بكفّار كه مرض و قساوت قلب آنها بآن مكشوف گرديد و تسليتى شد براى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه معلوم گشت با ساير انبياء هم كفّار اين معاملات را مينمودند بالقاء شيطان اين خلاصه بعضى از توجيهات و تأويلاتى است كه علماء اماميّه بعد از تضعيف در روايت اهل سنّت نموده‌اند و چون اصل آن قبيح و شرم‌آور بود حقير از نقل و نشرش خوددارى كردم ولى قمّى ره در شأن نزول اين آيات روايتى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و نسبت باماميّه داده كه خلاصه‌اش آنستكه يكروز پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم احتياج بطعامى پيدا كرد و يكى از انصار براى آنحضرت بزودى بره بريانى تهيّه و حاضر نمود و چون چشم او بآن افتاد آرزو فرمود كه امير المؤمنين و حضرت زهراء و حسنين عليهم السلام هم باشند و از آن تناول نمايند ناگاه ابو بكر و عمر حاضر شدند و بعد از آن دو امير المؤمنين عليه السّلام آمد پس اين آيات نازل شد كه دلالت دارد بر آنكه آن دو از القائات شيطان بودند و براى فتنه و آزمايش مردم وجود پيدا كردند و خداوند آنها را محو و نابود فرمايد و امير المؤمنين عليه السّلام را اثبات و احكام و آثارش را مستقرّ و مستدام دارد و معلوم است كه اين مورد يكى از مصاديق جليّه ظاهر آيات شريفه است و منافات با بيانيكه ابتدا بذكر آنشد ندارد و اللّه اعلم و در فرق ميان رسول و نبى اقوال و رواياتى ذكر شده كه بنظر حقير راجع بفرق لغوى ميان آن دو است چون رسول بمعناى پيغام آورنده و نبى بمعناى خبر دهنده است و فرق است ميان آنكه كسى از جانب كسى پيغام بياورد يا آنكه از كسى خبر بياورد چون آن ميگويد او چنين گفته كه من بشما بگويم و اين ميگويد او چنين گفته و بنابراين رسول اخص و نبى اعمّ است و محتاج به بيان فرق نيست بلى گاهى نبى مأخوذ از نبوت بمعناى رفعت است و در رفيع استعمال ميشود و آن غير از معناى معهود و متعارف و دائر در السنه و افواه است و ضمائر در انّه و به و له و منه يا راجع بمحكم مستفاد از يحكم اللّه آياته است يا بقرآن و دين اسلام كه از مقام استفاده ميشود و مأمول پيغمبر رواج آن دو است و عقيم اصلا بمعناى نازاينده است و اينجا در روز بى‌مانند در شدت و سختى استعمال شده.

جلد 3 صفحه 617

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ ما أَرسَلنا مِن‌ قَبلِك‌َ مِن‌ رَسُول‌ٍ وَ لا نَبِي‌ٍّ إِلاّ إِذا تَمَنّي‌ أَلقَي‌ الشَّيطان‌ُ فِي‌ أُمنِيَّتِه‌ِ فَيَنسَخ‌ُ اللّه‌ُ ما يُلقِي‌ الشَّيطان‌ُ ثُم‌َّ يُحكِم‌ُ اللّه‌ُ آياتِه‌ِ وَ اللّه‌ُ عَلِيم‌ٌ حَكِيم‌ٌ (52)

و ‌ما نفرستاديم‌ ‌از‌ قبل‌ تو ‌از‌ رسولي‌ و نه‌ نبيّي‌ مگر اينكه‌ زماني‌ ‌که‌ آرزو كند القاء مي‌كند شيطان‌ ‌در‌ آمال‌ و آرزوي‌ ‌او‌ ‌پس‌ خداوند برطرف‌ مي‌فرمايد

جلد 13 - صفحه 319

آنچه‌ ‌را‌ شيطان‌ القاء كرده‌ ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ محكم‌ مي‌فرمايد ‌خدا‌ آيات‌ ‌خود‌ ‌را‌ و خداوند عالم‌ و حكيم‌ ‌است‌.

‌اينکه‌ آيه شريفه‌ يكي‌ ‌از‌ مشكلات‌ آيات‌ ‌است‌ مفسّرين‌ عامه يك‌ مزخرفاتي‌ گفتند ‌که‌ حقير شرم‌ مي‌كنم‌ ‌از‌ نقل‌ ‌آنها‌ و اخباري‌ ‌هم‌ نسبت‌ ‌به‌ ائمه‌ داده‌اند و بفرمايش‌ سيّد مرتضي‌ ‌در‌ تنزيه‌ الأنبياء ‌قال‌: «و أمّا الأحاديث‌ المرويّة ‌في‌ ‌هذا‌ الباب‌ فهي‌ مطعونة مضعّفة عند أصحاب‌ الحديث‌». أقول‌: بلكه‌ مخالف‌ ‌با‌ اصول‌ مذهب‌ شيعه‌ ‌است‌ ‌که‌ معصوم‌ سهو و نسيان‌ و اشتباه‌ ندارد بلكه‌ ‌در‌ بعض‌ ‌اينکه‌ أحاديث‌ نسبت‌ تحريف‌ ‌در‌ قرآن‌ داده‌ و كلمه (و ‌لا‌ محدث‌) ‌از‌ ‌او‌ ساقط ‌شده‌. و ‌ما اكتفاء مي‌كنيم‌ بآنچه‌ اخذ كرده‌ايم‌ ‌از‌ استاد أعظم‌ مرحوم‌ آية اللّه‌ بلاغي‌ قدّس‌ سرّه‌.

(وَ ما أَرسَلنا مِن‌ قَبلِك‌َ مِن‌ رَسُول‌ٍ وَ لا نَبِي‌ٍّ): بعضي‌ گفتند: كلمه ‌من‌ ‌در‌ ‌من‌ ‌رسول‌ زايده‌ ‌است‌، و ‌اينکه‌ خلاف‌ حق‌ّ ‌است‌ كلمه زايده‌ ‌در‌ قرآن‌ نيست‌ و مفاد ‌آيه‌ ‌اينکه‌ ‌است‌: چه‌ ‌رسول‌ ‌باشد‌ چه‌ نبي‌ّ كانّه‌ ميفرمايد: ‌ما أرسلنا ‌من‌ ‌رسول‌ ‌او‌ نبي‌ّ، و ‌در‌ فرق‌ ‌بين‌ ‌رسول‌ و نبي‌ّ جهاتي‌ گفتند: بعضي‌ گفتند: مرادفين‌ ‌است‌، بعضي‌ فرق‌ ‌بين‌ اولوا العزم‌ ‌که‌ ‌رسول‌ باشند و انبياء تابع‌ شرايع‌ ‌آنها‌ هستند، بعضي‌ گفتند: أعم‌ّ و أخص‌ّ هستند كل‌ّ ‌رسول‌ نبي‌ّ و ‌لا‌ عكس‌، و آنچه‌ بنظر مي‌رسد و اللّه‌ العالم‌ بلكه‌ ‌از‌ ‌خود‌ لفظين‌ استفاده‌ مي‌شود آنكه‌: ‌رسول‌ بمعني‌ فرستاده‌ ‌از‌ جانب‌ حق‌ّ ‌است‌ ‌که‌ خداوند مرسل‌ بكسر و ‌رسول‌ مرسل‌ بفتح‌ و مرسل‌ اليه‌ بنده‌گان‌ ‌خدا‌ اولوا العزم‌ ‌باشد‌ چه‌ ‌غير‌، چه‌ متبوع‌ ‌باشد‌ ‌ يا ‌ تابع‌، چه‌ ‌بر‌ جميع‌ ناس‌ مبعوث‌ ‌باشد‌ چه‌ ‌بر‌ بعض‌، چه‌ مدّتش‌ محدود ‌باشد‌ ‌ يا ‌ ‌غير‌ محدود ‌تا‌ آخر دنيا، و نبي‌ّ آنكه‌ ‌از‌ جانب‌ ‌خدا‌ ‌بر‌ ‌او‌ وحي‌ مي‌رسد ‌ يا ‌ بدون‌ واسطه‌ ‌ يا ‌ بواسطه ملك‌، ‌ يا ‌ ‌در‌ بيداري‌ ‌ يا ‌ ‌در‌ خواب‌، ‌ يا ‌ بصورت‌ ظاهر ‌ يا ‌ ‌بر‌ قلب‌ مطهّر ‌او‌ چه‌ مأمور بدعوت‌ ‌باشد‌ و چه‌ نباشد.

(إِلّا إِذا تَمَنّي‌): تمنّي‌ انبياء و رسل‌ هدايت‌ و ارشاد و بشارت‌ و انذار ‌است‌ نسبت‌ بآنچه‌ مأمور هستند.

جلد 13 - صفحه 320

(أَلقَي‌ الشَّيطان‌ُ فِي‌ أُمنِيَّتِه‌ِ): شيطان‌ ‌بر‌ قلوب‌ ناس‌ القاء و وسوسه‌ مي‌كند ‌که‌ تكذيب‌ انبياء كنند و ساحر و مفتري‌ و مجنون‌ بگويند و اذيت‌ و آزار كنند و نگذارند ‌که‌ انبياء بمقصود ‌خود‌ رسند و مأموريت‌ ‌خود‌ ‌را‌ انجام‌ دهند و نگذارند ‌که‌ بنده‌گان‌ تشرّف‌ پيدا كنند و هدايت‌ شوند لكن‌ خداوند.

(فَيَنسَخ‌ُ اللّه‌ُ ما يُلقِي‌ الشَّيطان‌ُ) و فرستاده‌گان‌ ‌خود‌ ‌را‌ ياري‌ مي‌فرمايد:

«إِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِين‌َ آمَنُوا فِي‌ الحَياةِ الدُّنيا وَ يَوم‌َ يَقُوم‌ُ الأَشهادُ» مؤمن‌ آيه 54.

(ثُم‌َّ يُحكِم‌ُ اللّه‌ُ آياتِه‌ِ): گفتيم‌: آيات‌ الهي‌ بسيار ‌است‌ آيات‌ قرآن‌، و كتب‌ انبياء، معجزات‌ ‌آنها‌، شخص‌ انبياء و اوصياء و علماء حقّه‌ بلكه‌

و ‌في‌ كل‌ّ شي‌ء ‌له‌ آية

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 52)- وسوسه‌های شیاطین در تلاشهای انبیا: از آنجا که در آیات گذشته سخن از تلاش و کوشش مشرکان و کافران برای محو آیین الهی و استهزاء و سخریه آنها نسبت به آن در میان بود، در اینجا هشدار می‌دهد که این توطئه‌های

ج3، ص225

مخالفان برنامه تازه‌ای نیست، همیشه این القائات شیطانی در برابر انبیاء بوده و هست.

نخست چنین می‌گوید: «و ما هیچ رسول و پیامبری را پیش از تو نفرستادیم مگر این که هر گاه آرزو می‌کرد (و طرحی برای پیشبرد اهداف الهی خود می‌کشید) شیطان، القائاتی در آن طرح می‌کرد» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ).

اما خداوند پیامبر خود را در برابر هجوم این القائات شیطانی تنها نمی‌گذاشت «پس خداوند القائات شیطان را از میان می‌برد، سپس آیات خود را استحکام می‌بخشید» (فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ).

و این کار برای خدا آسان است چرا که «خداوند دانا و حکیم می‌باشد» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ). و از همه این توطئه‌ها و نقشه‌های شوم با خبر است و طرز خنثی کردن آنها را به خوبی می‌داند.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏7، ص63
  2. طبرى و ابن ابى حاتم از مفسرین عامه نیز در تفاسیر خود از سعید بن جبیر روایت کرده اند و توضیح آن ضمن آیه 98 سوره نحل در صفحه 487 هم ذکر گردیده است.
  3. صاحب مجمع البیان از ابن عباس و دیگران روایت می‌کند که هنگامى که پیامبر سوره نجم را تلاوت می‌کرد به آیه «أَفَرَأَیتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى» که رسید، شیطان در تلاوت او این جملات را القاء نمود: (تلک الغرانیق العلى، و ان شفاعتهنّ لترتجى) در این جا مشرکین خوشحال شدند و وقتى که پیامبر به سجده رفت، مسلمین سجده کردند. مشرکین هم سجده کردند براى آن که اسامى خدایان خود را شنیده بودند و خوششان آمده بود. (باید گفت اگر این خبر درست باشد می‌توان آن را چنین حمل کرد که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم هر وقتى که قرآن می‌خواند، وقتى به این آیات می‌رسید خدایان آن‌ها را از راه عیب‌جوئى اسم مى برد زیرا از عادت او بوده است سپس یکى از کفار که حاضر بود، چنین گفت: (تلک الغرانیق العلى) و این جملات را در تلاوت رسول خدا صلی الله علیه و آله القاء نمود. سایر کفار گمان بردند که این جملات از آیات قرآن است و خداوند این جمله را که آن شخص کافر ادا کرد به شیطان اضافه نمود زیرا جملات مزبور از اثر اغواء و وسوسه شیطان از آن شخص کافر بروز نموده چنان که سید مرتضى در کتاب تنزیه الانبیاء خود آورده است و نیز از اقوال و عقاید الناصر للحق که یکى از پیشوایان زیدیه است، مى باشد، بعض از علماء عامه مانند ابى‌العربى و عیاض و سیوطى هم این گونه مطالب را از القاء شیطان نسبت به پیامبر قبول نداشته و نپذیرفته اند.

منابع